با کلام واحد، بی چانه. بی چک و چانه. بی مماکسه. بی خط خواستن مشتری از بایع. (یادداشت مؤلف). بی مکاس. بهایی که فروشنده برای جنس خود به طور قطعی تعیین می کند و در آن تغییر و تخفیفی نمی دهد، فروشنده ای که جنس را بدون چک و چانه فروشد
با کلام واحد، بی چانه. بی چک و چانه. بی مماکسه. بی خط خواستن مشتری از بایع. (یادداشت مؤلف). بی مُکاس. بهایی که فروشنده برای جنس خود به طور قطعی تعیین می کند و در آن تغییر و تخفیفی نمی دهد، فروشنده ای که جنس را بدون چک و چانه فروشد
منسوب به یک سال، دارای یک سال. (ناظم الاطباء). که سالی بر او گذشته است. که سالی زیسته است. که مدت یک سال عمر اوست. - یک ساله راه، راهی که به یک سال توان پیمود: شنیدم به میزان یک ساله راه بکرد از بلندی به پستی نگاه. سعدی. ، به مدت یک سال. برای یک سال: بیاورد گردان کشورش را درم داد یک ساله لشکرش را. فردوسی. بیابان و یک ساله دریا و کوه برفتیم با داغ دل یک گروه. فردوسی
منسوب به یک سال، دارای یک سال. (ناظم الاطباء). که سالی بر او گذشته است. که سالی زیسته است. که مدت یک سال عمر اوست. - یک ساله راه، راهی که به یک سال توان پیمود: شنیدم به میزان یک ساله راه بکرد از بلندی به پستی نگاه. سعدی. ، به مدت یک سال. برای یک سال: بیاورد گردان کشورْش را درم داد یک ساله لشکرْش را. فردوسی. بیابان و یک ساله دریا و کوه برفتیم با داغ دل یک گروه. فردوسی
نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از تمام و مجموع. (از آنندراج). همه. بالکل. (غیاث). همگی. جملگی. تماماً. (ناظم الاطباء) : بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان نامۀعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه. محمد سعید اشرف (از آنندراج). عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو. ملامفید بلخی (از آنندراج). خطش گرفته صفحۀ رو را به یک قلم یارب کسی مباد به روز سیاه من. ملامفید بلخی (از آنندراج). الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را. مخلص کاشی (از آنندراج). ، یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید
نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از تمام و مجموع. (از آنندراج). همه. بالکل. (غیاث). همگی. جملگی. تماماً. (ناظم الاطباء) : بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان نامۀعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه. محمد سعید اشرف (از آنندراج). عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو. ملامفید بلخی (از آنندراج). خطش گرفته صفحۀ رو را به یک قلم یارب کسی مباد به روز سیاه من. ملامفید بلخی (از آنندراج). الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را. مخلص کاشی (از آنندراج). ، یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید